به نام الله 

 با عرض سلام و درود بر شما پیامبرخدا 

ای پیامبر مهربان و دلسوز ما. ای پیامبر زحمتکش برای دین ما. ای پیامبر شفاعت گر. من شما را خیلی دوست دارم. تو با بچه های کوچولو خیلی مهربان هستی. دوست دارم من را به بهشت ببری. آرزوی من این است که ان شاء الله به بهشت بیایم و شما را زیارت کنم و دستهایتان را ببوسم. ان شاء الله که راه شما را ادامه می دهم و پیرو راه شما هستم. راه دینی که جنگها زیادی بر آن شده و خونهای زیادی ریخته شده و با زحمت زیادی به دست آمده است. و با تمام وجود در این راه تلاش می کنم تا این دین اسلام پایدار بماند. و همه با ایمان و مسلمان باشند.

دوستدار شما: کوثر مولودپوری

 

من حضرت محمد را دوست دارم. او هیچ وقت دروغ نگفته است. گناه نکرده است. او تمیز و مرتب بود. مهربان بود. همه را دوست داشت. راستگو بود. 

او با بچه ها خیلی مهربان بود. یک بار یک نی نی وقت سجده نماز آمد روی پشتش. پیامبر او را دعوا نکرد. نمازش را هم قطع نکرد. سرش را درسجده پایین نگه داشت تا آن نی نی از روی پشتش کنار رفت. پیامبر نمازش را تمام کرد.اگر من پیامبر را از نزدیک می دیدم به او می گفتم: دوستت دارم.

از طرف: سنا ستوده

 

پيامبر ما حضرت محمد (ص) بچه ها را خيلي دوست داشت و با آنها مهربان بود. روايت مي كنند روزي كودكي دندان درد گرفت پدرش تصميم گرفت براي مداوا فرزندش را پيش پيامبر (ص) ببرد وقتي خدمت آن حضرت رسيدند بعد از سلام نشستند و موضوع را با پيامبر (ص) مطرح كردند فرمود كه فرزندت را ببر و فردا آن را بياور . آنها نيز همان كار را كردند و فرداي آن روز دوباره خدمت پيامبر رسيدند ، پيامبر (ص) به كودك گفت : فرزندم خرما نخور آنها تعجب كردند كه چرا ديروز اين حرف را به آنها نگفت . از پيامبر پرسيدند كه چرا روز اول آمديم اين سفارش را نكرديد : حضرت فرمود كه ديروز خودم مشغول خرما خوردن بودم . اگر توصيه مي كردم چندان فايده اي نداشت. در واقع بزرگترها الگوي كوچك ترها هستند و از آنها پيروي مي كنند . اين درس بزرگي به ما داده است. 

از طرف: نويد حمزه

 

پیامبر خوب من سلام. من این نامه را زمانی می نویسم که شما در قید حیات نیستید. اما برکت حضور مبارکت همه جا را فرا گرفته. به دل خودم می گویم که او همیشه زنده است. پس من این چند کلام را که جوشیده از محبت صادق قلبم است برایتان می نویسم. 

خیلی دلم می خواست من در عصری به دنیا می آمدم که شما زنده بودید. و من افتخار بودن در کنارتان را داشتم. کودکم خیلی کودکم اما دلی دارم به وسعت تمام آسمان ها. دلی سرشار از عشق و محبت به وجود پاک و زیبایت. وقتی تصویر چهرۀ زیبای شما را روی قطعه عکس دیوارخانه یمان را می بینم دلم پر از نور می شود. البته همیشه مادرم می گه این فقط یک تصویر خیالی از چهرۀ شماست. چون عقیده دارد هیچ قلمی نمی تواند چهرۀ زیبایت را روی کاغذ نقاشی کند. 

ای رسول خدا پیام آور عشق و دوستی من آسمان و زمین را خیلی دوست دارم چرا که خداوند فرموده ای محمد (ص) قسم به ذاتم اگر به خاطر تو نبود آن ها را خلق نمی کردم. 

دلم می خواست تارمویی بودم بر سر کودکان مدینه که دست به سرشان کشیدی. ای کاش ذره خاکی بودم از خاک مکه که قدم های نرم و آرامت را بر آن گذاشتی. 

حال من تمام آرزوهایم را جمع می کنم برای روزی که به زیارت حرم مطهرت در مدینه بیایم و آن ها را در پای قبر مبارکت بکارم با آب دیده گانم آبش دهم تا درختی بزرگ و تنومند شود که سایۀ شاخ و برگ آن بر گونه های زیبایت بیفتد. وای که چقدر آرزو دارم زود بزرگ شوم. 

مادرم همیشه می گوید اگر خودش نیست ما باید قدر یادگاری هایش را بدانیم (قرآن و سنت) 

 از طرف: نارین امینی آذر ( مهاباد)

 

حضرت محمد (ص) در روز دو شنبه دوازدهم ربیع الا ول ((عام الفیل)) مطابق با سال 570 میلادی دنیا را به قدوم خود منور نمو د ان روز مبارک ترین روز بود که خور شید در ان طلوع کرد .)) وقتی که حضرت به دنیا امد امنه پیش از عبد المطلب فرستاد و به او مژده داد که :1 نوزاد پسر است عبد المطلب نزد او رفت حضرت را نگاه کرد وبه اغوش گرفت و او را به کعبه برد و خداوند را نیا یش می کرد و ثنا می گفت وبعد او را ((محمد )) نام نهاد این اسم در میان عرب تازگی داشت و از شنیدن ان تعجب می کردند .)) عبد المطلب برای نوه یتیمش – که محبوبترین فرزندا نش بود –در صدد بر امد که طبق معمول باد یه عر بستان دایه ای برایش بگیرد و این سعادت و برکت نصیب ((حلیمه سعدیه ))شد.))زمانی که حضرت در((بنی سعد ))بود دو فرشته پیش او امدند وسینه اش را شکافتند توی قلبش تکه خون سیاهی رابیرون اوردند وبه دور انداختند . سپس قلبش را شستشو دادند تا کاملا پا ک گردید و دوباره به صورت اول برگرداندند )) حضرت درسن شش سالگی بود که مادرش در ((ابوا ء )) (محلی است بین مکه و مدینه ) فوت کرد. پس از فوت مادر پیش عبدالمطلب بود. عبدالمطلب نسبت به وی بسیار مهربان وگشاده رو بود اورا درسایه دیوار کعبه روی عبایش می نشاند ونوازش می داد وقتی به سن هشت سالگی رسید پدربزرگش را نیزازدست داد. )) حضرت درامان خدای بزرگ دورازناپاکیها وعادات جاهلیت رشد کرد وبزرگ شد.. تا جایی که درمیان همه مردم به((امین))ملقب گردیدازاقوامش دیدن می کرد.ودرصددرفع مشکلات مردم بودوبسیارمهمان نوازوبرنیکی و تقوی یارومددکار بود.ازدسترنج خودمی خورد وبه بخورونمیرخودقانع بود.))وقتی در سن چهارده پانزده سالگی بود درگیری فجار بین دو طایفه قریش و قیس روی داد که او شاهد قسمتی از جریان بود .)) حضرت در مقا بل دشمن از عمو هایش دفا ع می کرد و تیر ها یی که به طرف انان پر تاب می شد به طرف دشمنان باز می فرستاد و با این کار فنو ن جنگ وهمچنین اسب سواری و جوان مردی را یاد گرفت )) زمانی که حضرت به سن بیست و پنج سالگی رسید با خدیجه دختر خویلد که از زنان بزرگ قریش و برترین انان از حیث عقل و درایت و کرم ورفتار وفراوانی مال و ثروت بود ازدواج کرد خدیجه بیوه و شوهرش به نام ابو هاله قبلا فوت کرده بود و در حالی که حضرت بیست و پنج سال داشت خدیجه به سن چهل سالگی رسیده بود. خدیجه از حضرتقاضای ازدواج نمود حضرت هم تقا ضای او را قبول نمود حمزه (ع)او را برای حضرت خوا ستگاری نمود و ابو طالب مراسم عقد را برگزار کرد و بدین صورت ازدواج وقوع پذیرفت .)) زمانی که حضرت سی و پنج ساله بود قریش برای بنای کعبه و ترمیم ان اجتماع کردند و خواستند که ان را سقف بزنند .)) وقتی بنای کعبه به محل ((رکن))(محلی که ((حجر الا سود )) در ان جانصب شد ه است) رسید بر سر نصب حجر درگیری پیدا شد و هر طایفه ای می خواست که آن شرف و بزرگی را نصیب خود گرداند حجر الا سود رادر محلش نصب کند تا کار به جنگ کشید ...و حتی در مسایل ساده تر از این در دوره جاهلیت به جنگ و نزاع می پرداختند.)) سپس به انفاق قراربر این گذاشتند که اولین کسی که وارد مسجد شود در بینشان حکمیت و قضا کند و اولین کسی که داخل مسجد شد حضرت بود وقتی او را دیدند گفتند ما به حکیمت این امین راضی هستیم این محمد است .)) حضرت با حسن تد بیر پارچه چهار گو شی را خواست و خود شخصا سنگ را بر داشت و توی پارچه گذاشت سپس فر مود : هر یک از قبیله ها گو شه ای از پار چه را بگیرندو همگی ان را بلند کنند ایشان چنین کردند و سنگ را به مکان مورد نظر رساندند حضرت نیزبا دست خودان را نصب کرد.))حضرت محمد (ص) در پیمان حلف الفضول حضور داشت ان پیمان بزرگ ترین پیمانی است که تا ان زمان شنیده شده و شرافتمندانه ترین پیمان عرب بود .)) در خانه ی عبد الله پسر جد عان جمع شدند عبدالله نیز از ایشان پذیرایی نمود وپیمان بستند و خدا را شاهد گرفتند که عمو ما یکی با شند و همراه مظلوم علیه ظا لم متحد گردند تا حقش را بگیرند و به او باز گردانند .))حضرت رسو ل (ص )به ان پیمان و افتخار می کرد و سخت پا یبند ان بود تا جایی که بعد از بعثت می فرمود :(( به راستی در خانه ی عبد الله پسر جد عان شاهد پیمانی بودم که اگر در اسلام به ان دعوت شوم ان را می پذیرم سو گند یاد کردند که مال غصب شده را به صاحبش باز گردانند و نگذارند که ستمکاری بر ستمدیدهای چیره شود .))چهل سال از عمر حضرت رسول گذشت و مژده صبح و طلوع سعادت نمایان شد ووقت بعثت نزدیک گردید از سنن الهی است که هر وقت تاریکی شدت یابد و بد بختی ادامه پیدا کند مژده سعادت و رهایی می رسد .)) اغلب او قات در غار حرا خلوت می کرد وچندین شب متوالی در انجا می ماند و برای ان مدت ذخیره بر می داشت و طبق روش و بر نامه حنیف ابراهیم و فطرت سالم باز گشت به سو ی الله عبادت می کرد و دعا می خواند .))در یکی از دفاعت که به غار حرا می رفت روز (( بعثت )) فرا رسید روز مو عود (روز بعثت و رسالت )در هفدهم ماه رمضان چهل و یکمین سال از میلاد با سعادت خود حضرت مطابق با ششم اغسطس سال 610 میلدی بود جبرئیل در غار به حضورش امد و خطاب به او گفت (بخوان)حضرت گفت: من قادر به خواندن نیستم ))حضرت رسول می فرماید : انگاه جبرئیل مرا در بر گرفت تا حدی که بر وجودم فشار امدسپس مرا رها کرد دباره گفت: (( ((بخوان )) گفتم من قادر به خواندن نیستم یعنی بی سوادم .باز مر مانند اول در بر گرفت و فشار داد ورهایم کرد و گفت : (( ((بخوان )) دباره همان جمله را تکرار کردم او نیز مرا گرفت و فشار دادو رهایم نمود و گفت: (( ((بخوان )) که پروردگارد بزرگ وار ترین است اوست که بواسطه ی قلم انچه را که انسان نمی دانست به او آموخت.  

گردآورنده: زانا عزیز زاده (مهاباد)  

  

زندگي پيامبر اسلام(ص) پُر از نكات آموزنده براي مسلمانان است. آن حضرت با همسايگانش بسيار مهربان بود و حقوق آنان را بخوبي رعايت مي كرد. در همسايگي پيامبر (ص) زني يهودي زندگي مي كرد اين زن هر روز بر سر راه حضرت محمد(ص) قرار مي گرفت و او را اذيت مي كرد. خار و خاشاك در مسير راه او قرار مي داد. پيامبر اكرم (ص) بي تفاوت از كنار او مي گذشت. اتفاقاً روزي پيامبر (ص) از كوچه عبور كرد. و آن زن يهودي را نديد و از همسايگانش پرسيد كه امروز آن زن را نديدم . گفتند كه زن يهودي مريض شده است و در خانه اش استراحت مي كند. پيامبر (ص) به عيادت زن يهودي رفت . زن يهودي تا چشمش به پيامبر (ص) افتاد . كلمه شهادتين را به زبانش جاري كرد و مسلمان شد. در واقع پيامبر به ما درس گذشت و صبر و مقاومت را آموخت. 

از طرف: نیما حمزه (مهاباد)

 

نامه ای به پیامبر عزیزم  

سلام پیامبر عزیزم . من اسمم ایمان است . بابا ومادرم می گویند ایمان یعنی اینکه به خدا وپیامبر ایمان داشته باشی . من اسمم را خیلی دوست دارم چون تورا خیلی دوست دارم.  

وقتی شنیدم تو درکودکی پدر ومادرت را ازدست دادی خیلی ناراحت شدم . می گویند تو باهمه مهربان بوده ای . می گویند تو بابچه ها خیلی مهربان بوده ای وحتی با آنها بازی کرده ای .  

من تورا ازهمه بیشتر دوست دارم . وقتی اسم تورا می شنوم از پدرومادرم یادگرفته ام تا برتو درود بفرستم . می خواهم ازتو تشکر کنم چون شیطان ازتو می ترسد ومن اصلاً شیطان را دوست ندارم. شیطان به ما می گوید کارهای بد بکنید ولی تو به ما می گویی کارخوب بکنید . نماز بخوانید . به پدرومادرت احترام بگذار ودرس بخوان .  

درپایان نامه ام می گویم پیامبر جان دوستت دارم . خیلی خیلی دوستت دارم .به اندازه همه کوهها وبه اندازه چشم هایم دوستت دارم. 

من چون کلاس اول هستم حرف هایم را باتو زدم ومادرم آن را نوشت اگر بزرگ شدم یک نامه خیلی بزرگ وزیاد برایت می نویسم.  

 ایمان قهرمانی (بوکان)

 

نامه ای به پیامبر بسیار عزیز اسلام(ص)

ای پیامبرجان سلام ، می دانم پیش ازاینکه به دنیا بیایی پدرت ازدنیا رفت ، درشش سالگی مادرت را ازدست دادی ، ازدوازده سالگی پدربزرگت مرد .عمویت ابوطالب تورابزرگ کرد. زندگی خیلی سخت وناراحتی داشتی ب اباین حال به بهترین شکل بزرگ شدی . انسانی بسیار خوب ومهربان شدی . درمقابل رفتاربد بعضی آدم ها بامهربانی وگذشت رفتارمی کردی . مشکلات زندگی تورابسیار محکم وقوی کرد.  

درچهل سالگی فرشته ای به نام جبرئیل خبرپیامبرشدنت را ازسوی خدا برایت آورد تومأمورشدی باهمه خوب باشی، همه رادوست داشته باشی وقتی کودکی کبوترش مرد چندین ساعت درکنارش نشستی ودرجواب بعضی ازیارانت که پرسیدند ای پیامبرخدا چرا نزد این کودک نشسته ای ،فرمودی من مأمورم غم وغصه را ازدل آدم ها دورکنم ودل این کودک راشاد کنم . اگر زنده بودی پیشت می آمدم وحالا کتاب آسمانی قرآن که از سوی خدا برای مان آورده ای وچیزهایی را که فرموده ای ، می خوانم وآنها رادرزندگی انجام می دهم.  

دوستت دارم، خیلی دوستت دارم.

فاروق دانش آموز کلاس اول ابتدایی (بوکان)

 

رسالة إلی نبیّنا محمد (ص)  

السلام علیک أیّها النبیّ الحبیب  

 أنا آحبّک لِأنّک شارکتَ فی إرشاد الناس لکی یذهبُوا إلی باب الرحمة. 

أنا لا أحبّک فقط لِأنّک أرشدتَ الناسَ ، بل آحبّکَ أیضا لأنّک نبی مِن أنبیاء الله. 

کما قال الله تعالی فی کتابه الکریم: و ما أرسلناک إلا رحمة للعالمین. 

أحدُ أمنیاتی هی آن أری وجهکَ الکریم و أعیشَ معک فی الجنّة. 

 کلّ المسلمینَ یُجبّونک و لکن أنا مِن أکثر الذین یحبّونک و یحترمونک. 

 أنتَ من أعظمِ الأنبیاء.  

أنا فعلا أریدُ أن أراک شخصیا و أن لا أکتبَ لک رسالة و لکن للأسفِ الشدید أنتَ لم تعُد بینی و بین المسلمین. 

شکرا لأنک فعلتَ الکثیر لأجل المسلمینَ. 

شکرا لکلّ ما فعلتَ. 

إلی اللقاء أیّها السیدُ الأمین 

از طرف مریم روشنی مقدم (تهران)